Tuesday 9 November 2010

گیتا

صادق زبون باز کرده. ازش می پرسم: اسم من چیه؟ روی یه موکت آبی رنگ دراز کشیده که روی سکوی توی حیاط گذاشته اند تا خشک شه. سودابه سرش رو پای گیتاست. یه باریکه ی آفتاب افتاده رو جفتشون. هیچ کس به جز ما توی حیاط نیست. همه رفته اند خونه هاشون. صادق جواب می ده: خاله اتاله. هنگامه داره یه قایق درست می کنه. می پرسم: سر کلاس خانم بنفشه یاد گرفتین؟ نیگام می کنه و می گه:" تو یاد دادی". چه عجیب. هیچ یادم نمی آد

زکیه چهار تا دندون جلوییش افتاده. مرتضی دستهاشو روی میز می زنه و آواز می خونه، اون بهت زدگی همیشگی از تو چشماش برداشته شده. فردین دفترشو می آره جلوم می گیره، می گه: ببین چند تا بیست گرفته ام. اسحاق ساکته. با خودم می گم: لاغر شده یا قد کشیده؟ هنگامه دستمو می کشه و می گه: بیا دوستای جدیدمو ببین. سلیمان می آد جلو و یه ورق دفتر رو پرت می کنه روی کمدی که کنارش وایسادم. می گم: وا سلیمان این جا مگه سطل آشغاله؟ کاغذ رو بر می دارم. از بالا تا پایین کاغذ پر کرده: "ستاده". می خندم، می گم: این واسه منه؟ خب چرا دستم نمی دی؟ نوید انگار یه بچه ی دیگه اس. یه دقیقه رو صندلی اش بند نمی شه. فرزانه
می گه: نوید دیگه اون نوید قدیم نیست. کلی بچه ی کلاس اولی جدید سر کلاس نشسته اند. دو تاشون، دو تا پسر ده دوازده ساله، یکهو می افتن به جون هم. پایین چشم یکیشون که اسمش تمیمه خراش بر داشته و قرمز شده ( بعدا با عصبانیت داد می زنه: اسم من رو از کجا می دونی؟ می خندم و می گم: چی فکر کردی؟ من اسم همه رو می دونم). گیتا زودتر می رسه سر وقتشون. تمیم رو می بره تو حیاط. به اون یکی می گم: چرا دعواتون شد؟ بشقاب ماکارونی رو گرفته دستش و قاشق قاشق فرو می کنه تو دهنش. خواهر بزرگش کیفش رو می ده دستش. بهش می گه: بدو در رو، الان می آد دوباره. بشقاب رو ازش می گیرم و می ذارم روی میز. می گم: آروم بخور، تمیم به این زودی ها نمی آد. دوست من باهاشه. دوست من باهاشه... از گوشه ی چشمم، از پنجره ی کلاس می بینمشون که روی پلکان رو به روی دفتر نشسته اند

چند دقیقه ی بعد وقتی برادر تمیم رو می بینم، یادم می افته تمیم کیه: یه روز باد و بارونی بهاری، یه پنجشنبه، چادر خانم نوره رو زیر درخت توت پهن کرده بودیم و نشسته بودیم دورش که باد واسمون توت بچینه. تمیم و خواهر برادراش اون روز اومدند تو، یکی از معلم ها آورده بودشون. موش آب کشیده شده بودند. کوچیک تره می لرزید. تو دست قرمزش یه ساک پر دستمال جیبی و اسکاچ بود

هیچ کس به جز ما توی حیاط نیست. همه رفته اند خونه هاشون. هنگامه پیله کرده که تنها انجیر درخت رو بچینه. می گه: می تونم برم بالا بچینمش. می خوای ببینی؟ تا نصفه رفته گیر می کنه. انجیر رو گم کرده. می پرسه: کجاست؟ نمی بینمش. می گم: اون شاخه... اون رو باید تکون بدی. اون بالا از خنده ریسه رفته، می گه: من رو بیارین پایین. سودابه می گه: من رو بغل کنین دستم می رسه. من می گم: صادق رو پرت کنیم بالا، انجیر رو بچینه، با خودش بیاره پایین. صادق می خنده و دست می زنه. گیتا سودابه رو بلند می کنه. من مدام می گم: خیلی بالاست، دستتون نمی رسه. سودابه دو دستی شاخه رو چسبیده و تکون می ده. می گم: سودابه بابا چه قدر زورت زیاده. ذوق می کنه. هنگامه می گه: من، من رو بلند کن. گیتا بلندش می کنه. هنگامه با چنگ و دندون، دیگه می خواد هر طوری شده انجیر رو بچینه. آخرش موفق می شه. همه دست می زنیم. از خنده رو زمین ولو شده ایم. سودابه بگی نگی اخماش تو همه. گوشه ی انگشتش خراش برداشته. گیتا رو به هنگامه می گه: همه ی زحمت ها رو سودابه کشید، تو رفتی انجیرو چیدی. هنگامه عین خیالش نیست، یه لبخند گنده رو لباشه. انجیر رو نصف می کنه، می ده به صادق، می ده به سودابه و خودش آخرین قسمت رو می خوره

قایق هنگامه تموم شده. می گه: از رو موکت پاشین. این دریاست. می خوایم قایق رو بندازیم این تو. گیتا می گه: این جا خونه ی ماست الان تازه می خوایم پاشیم صبحونه بخوریم. سودابه می شینه و استکان خیالی رو از دست گیتا می گیره و هورت می کشه. محمد تازه از سر کار رسیده. اون موقع هنوز نمی دونم که سر کار دعواش شده و زده بیرون. می گه: بیاین بریم قایق ها رو روی آبی که تو آب سرد کن جمع شده به حرکت در بیاریم

سودابه به کولمه. هنگامه و محمد قایق رو انداختن روی آب و سعی می کنند با فوت به حرکتش در بیارند. هنوز یادم نیومده که کی به هنگامه یاد دادم قایق درست کنه. از ذهنم می گذره: می شد هر روزی باشه... یه صبحی که شبش بد خوابیده بوده، یه ظهری که تغذیه ی کلاس اولی ها کم اومده بوده، یه روزی که اضافه تر مونده بوده و با اخم گفته بوده نمی خواد برم خونه، یه روزی که انقدر شیطنت کرده بوده که انداخته بودنش از کلاس بیرون، یه روزی که من و اون بودیم فقط، یا روزی که من و اون و کلی بچه ی دیگه باهامون بودند، تو حیاط، سر کلاس، زیر درخت، روی پله ها

No comments:

Post a Comment